ابراهیم حمیدیا
نوشتاری تحلیلی پیرامون اوضاع منطقه و جهان پس از بیداری
امروز، ماههاست که از جرقّههای اوّلیهی بیداری اسلامی میگذرد و امواج این بیداری اکنون تمام منطقه و بلکه تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار داده است. آنچه در این مقاله قصد بیان آن را دارم، تحلیل مختصری است از وقایع گذشته و مهمتر از آن نکاتی در مورد آینده.
خاطرم هست آن اوایل که این جریان از تونس شروع شد، یک بحثی که خیلی باب شده بود این بود که ماهیت این حرکتها چیست؟ آیا این انقلابها اسلامی است یا خیر؟ آیا جمهوری اسلامی اینها را بوجود آورده است یا خیر؟ الگوی این انقلابها ایران است یا خیر؟ و سؤالات دیگر. یک نکتهی جالب در این میان، تلاش غربیها بود برای غیر اسلامی جلوه دادن این انقلابها و بعضی هم در داخل همراهی معناداری با آنها میکردند. کلّاً یک طیف درون کشورمان داریم که هر وقت بخواهی ببینی اینها راجع به مسائل چطور فکر میکنند و چطور وقایع را تحلیل میکنند کافی است ببینی آنور آبیها چه میگویند، اینها هم همین را خواهند گفت! نه اینکه اینها نشستهاند ببینند آنها چه میگویند و بعد هم همان را بگویند، بلکه اساساً دست روزگار اینها را شبیه آنها کرده است که چگونه و چطورش بماند. حالا باید برای این جماعت به اصطلاح روشنفکر کلّی دلیل بیاوری که این کشورهایی که مردمشان مسلمانند و قرار و مدارشان را با نماز جمعه تنظیم میکنند، انقلابشان اسلامی است. کار دنیا بر عکس شده است.
از دیگر مسائلی که پیرامون این انقلابها مطرح شد این بود که برخی اصرار داشتند بگویند که این انقلابها تنها تحت تأثیر انقلاب 57 ما رخ دادهاند و بعد هم لابد قرار است نسخهی کپی جمهوری اسلامی آنجا حاکم شود که اینان هم دیگر از آن سمت بام افتاده بودند. چونکه رویدادهایی با این عظمت اساساً نمیتوانند تنها یک دلیل و یک ریشه داشته باشند و البتّه برخی دلایل بر برخی دیگر میچربد و غلبه دارد نظیر انقلاب ما. قطعاً انقلاب 57 در ایران و بعد هم گفتمان نو و بیسابقهی جمهوری اسلامی دنیا را تکان داده است و خصوصاً برای کشورهای اسلامی یک نمونهای است که به آن مینگرند و از آن میآموزند. قرار هم نیست مدلی که در ایران پیاده شده است آنجا هم تمام و کمال تحقّق یابد و مثلاً آنجا هم ولیّ فقیه داشته باشند بلکه با توجّه به ظرفیتهایی که در هر کشوری موجود است و شرایط بومی آن منطقه، حکومتی برخاسته از مردم تشکیل خواهد شد که جهتگیریها و تمایلات آن حکومت، اسلامی خوهد بود. بیش از 30 سال پیش در ایران حرکتی آغاز شد برای اسلامخواهی و اکنون همان جریان با شکل و شمایلی متفاوت در کشورهای منطقه ظهور و بروز یافته است. طبیعی است که ایران را پیشقراول این قافله بدانیم.
البتّه ما انتظار نداریم روشنفکرهایی که توان درک انقلاب ایران و گفتمان جمهوری اسلامی را ندارند و اکنون از شرایط داخل کشور ناراضی هستند و میخواهند سر به تن نظام نباشد، بیایند و بگویند که بله این انقلابهای منطقه از ایران اثر گرفتهاند، قطعاً نخواهند گفت و ما هم اینچنین انتظاری نداریم. بگذار هرچه میخواهند بگویند. اصلاً بگذار غائلهی 25 بهمن سال 89 را به راه بیاندازند. غائلهای که 3 روز پس از تظاهرات میلیونی 22 بهمن به بهانهی حمایت از مردم مصر و تونس ترتیب داده شده بود و البتّه با چراغ سبز مقامات ارشد آمریکایی و با اجرای آن طیف داخلی که پیشتر وصفشان رفت. هدف هم این بود که اوضاع ایران و حکومت ایران را با کشورهای در حال انقلاب شبیهسازی کنند و چه هدف مضحکی. اینها آخرین تیرهای ترکش استکبار است و همگی در تاریکی رها میشوند، آری سحر نزدیک است...
از نکات جالب این ماهها این بود که آنهایی که تا همین دیروز همپیالهی حاکمان سقوط کرده بودند، اکنون خود را درکنار مردم قیام کرده قرار میدادند. انگار نه انگار که تا همین دیروز از آنان حمایت میکردند و همپیمان آنان بودند و حالا شدهاند طرفدار مردم. آن جایی هم که پای منافعشان در میان باشد دیگر همه چیز قربانی میشود. برای سوریه کنفرانس بینالمللی میگیرند و نمایندهی ویژه میفرستند و کمک میکنند تا نظام ضدّ اسرائیلی سوریه سقوط کند و از آن طرف بحرینیها زیر دست جلّادانشان قطعه قطعه بشوند ایرادی ندارد. عرض کردم دنیا بر عکس شده است دیگر.
آنچه از همهی این حرفها مهمتر است آیندهی این تحوّلات است. آنچه به نظر میرسد این است که تحوّلاتی که در کشورهای اسلامی آغاز شده است، به این منطقهی جغرافیایی محدود نمیشود. مگر میشود در دنیای امروز واقعهای در گوشهای رخ دهد و قسمتهای دیگر کرهی خاکی از آن تأثیر نپذیرند. بحث بر سر نوع و میزان این اثر است. یکی از اصلیترین مشخّصههای انقلابهای کشورهای اسلامی، ضدّ استکباری بودن آنهاست. مقابله با ظلم و زورگویی. یک مصداق ظالم همین دیکتاتورهای این کشورها بودند. امّا مصداق کامل ظلم در این زورگویان خلاصه نمیشود. حقیقت این است که امروز در دنیا تعداد اندکی از مستکبرین هستند که امورات عالم را در مشت خود دارند. اینکه یک عدّه مستکبر در عالم وجود دارند چندان حرف غریبی نیست و کم و بیش مطرح میشود، امّا آن حقیقتی که تا همین امروز هم بر اکثر غریب به اتّفاق مردم سراسر دنیا و حتّی مردم خودمان پوشیده مانده است، این است که این عدّه چه کسانی هستند؟ آمریکاییها؟ انگلیسیها؟ یا ...؟ خیر، هیچکدام! آن گرهی کور دقیقاً همین جاست که اگر باز شود جهان از این رو به آن رو خواهد شد. حقیقت این است که این رفتارهایی که در ظاهر از آمریکا سر میزند، از سمت یک شبکهی پشت پردهی بینالمللی مدیریت میشود. شبکهای صهیونیستی با انگیزههای دینی و قومی. دهها سال است که کلانسرمایهدارهای صهیونیست رگهای حیاتی عالم را به دست گرفتهاند بدون اینکه ردّی از خود به جا بگذارند و طبیعی است که خوانندهی این سطور باورش نیاید. اثبات این ادّعا نیاز به مقالهای جداگانه دارد که باشد برای بعد.
به هر حال حرکت ضدّ استکباری مردم مسلمان منطقه در آیندهی بسیار نزدیک پیوند خواهد خورد با جنبشهای ضدّ ظلم و ضدّ نظام سرمایهداری در آمریکا و غرب و آن هنگام که مردم مغربزمین بفهمند که سالهاست بازیچهی دست یهودیان صهیونیست هستند این جنبشها تبدیل به انقلابهایی بنیانکن میشوند که ریشههای شجرهی ملعونهی صهیونیسم را بر خواهد کند. شاید نابودی قریبالوقوع اسرائیل در جنگ آینده، مقدّمه و تسریعبخشِ این همه باشد.
و در نهایت منّت خداست بر مستضعفان عالم که «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» و آن روز نزدیک است. «انّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا».